هزار درياست مرا
در اين ساحل که ايستاده ام
و خورشيدي ناميرا
در تلألويي ابدي
زورقي نيست تو را که گمشده ام هستي
مگر بر چشمانم پاي بگذاري
و روزان دلتنگي ام را پاسخي باشي
مي دانم که خواهم ماند
تا از پس هزار درياي انتظار
طلوع جاودانه ات را چشم به راه باشم .
, ,هزار ,ام ,درياي , , , , , و ,هزار درياي
درباره این سایت